تعطیلات عید خود را چگونه گذرانده اید؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
تعطیلات عید خود را چگونه گذرانده اید؟؟؟؟؟
ما هم با چه کیفی میومدیم کل اتفاقاتی رو که تو اون چند روز برامون افتاده رو مینوشتیم.
حالا بعد از چند سال که دیگه از انشا منشا خبری نیست دلمان برای انشاهای اون موقع تنگ شده
به خاطر همین قلم وبلاگ را برمیداریم تا چند خطی انشا بنویسیم.
من انشای خود را با نام خدا اغاز می کنم.
ما این عید را به هر دلیلی که فقط به خودمون مربوط میشه به مسافرت تشریف فرما نشدیم
و در جوار شهر محترم اماده پذیرایی از میهمانان نوروزی از اقسا نقاط کشور عزیزمون شدیم
شب قبل از سال تحویل
با توجه به برنامه های خیلی زیبا و دل نشین صداسیما
که آدم میگفت نصف شبی از جلوی تلوزیون بلند نشه.
جلوی تلوزیون نشسته بودیم و کنترل به دست هی این شبکه و اون شبکه میکردیم تا یه برنامه درست و حسابی ببینیم
و در این میان هراز گاهی صدای یکی از افراد خانواده به گوش میرسید که ما را دعوت به خواب میکردن که مبادا فردا صبح لحظه سال تحویل خواب بمانیم
ما هم با گفتن چشم انان را خواب کرده و دوباره به تماشای جعبه جادو ادامه میدادیم
تا اینکه ساعت دیوار ساعت ۴ صبح را نشان داد که معلوم نبود ۲۹ اسفند است یا ۱ فروردین
خلاصه به خواب شیرین رفتیم صبح ساعت ۸ با سروصداهای عجیبی از خواب بیدار شدیم
هر کسی که از کنار بنده رد میشد یک حرف بارمان میکرد که
شب چند دفعه بهت گفتیم زود بخواب. اگه زود میخوابیدی الان لحظه سال تحویل خوابالو نبودی دختر.
ما هم فقط به گفتن بعله اکتفا میکردیم سکوت اختیار میکردیم(خو تقصیر این صداوسیمای محترمه میباشد)
با هزار مصیبت از خواب شیرین بلند شده و لباسهای نو را بر تن کردیم![]()
ساعت ۸.۵ صبح در خانه مادربزرگ
سفره صبحانه پهن شده بود همه دور سفره بودیم که فقط ۲ دقیقه به لحظه سال تحویل مانده بود
که همه دل از صبحانه کندن و بر روی مبلهای محترم نشستند به غیر از پدربزرگ که او را هم به زور از سفره بلند کردیم
قران را باز کرده و دست به دعا برداشتیم
تا بلکه این لحظه های اخر فرجی حاصل شده و ما متحول شدیم![]()
یکهو یاد عید پارسال افتادم بین الحرمین چه حالی داشت
اونجا کجا و اینجا کجاااااا دیدین این تحوله اخر سر کار دست بنده داد
بعد از سال تحویل نوبت عید دیدنیا شد حالا دید و بازدید
یه بارم بازدید و دید حالا دید حالا بازدید(خودمم نفهمیدم چی گفتم)
خلاصه بنده به همراه محدثه جان و چند تن از بروبچه های کوچولو در خانه مادربزرگ ماندیم
تا وظیفه ی پذیرایی از میهمانان نوروزی را به نحو احسن به جا بیاوریم و اگه یهو یه مهمونی گذرش به اونجا افتاد نیاد دم در بمونه زشته...
و یه سری افراد نیان و با خودکار رو در تازه رنگ شده بنویسن امدیم نبودید
کل تعطیلات رو گوش جان سپردیم به حکایت ها و نصیحت های پدر بزرگ محترم(خدا حفظشون کنه)
تعطیلات عید راهی نو گامی تازه در عرصه اشپزی و خانه داری و بچه داری
دیگه گفتن نداره ما شده بودیم اشپز و کلن کوزت(چه حالی میده)
(ادام ضعفیدن چوخ سوزلر دییر)
این بود انشای من
با تشکر از اهنگ ناری ناری که ما را در امر پذیرایی و کار کردن و اشپزی همراهی کرد و محفل گرم کنی خانه شد(گووووووش بدین میخوام پاک کنم)
با تشکر از تهیه کننده ی محترم که به ما تکالیف عید داده و ما رو موظف به نوشتن برنامه های مختلف کردند......نویسندگی و هزارتا دردسر....به دنبالش معروفیت و محبوبیت![]()
و نیز ما را در کل این چند روز پای برنامه کودک کشانیده که یه چیزی از اون بنویسیم ولی نمیدونم چرا یهو کونداکتور صدا وسیما به کل عوض شد....
با تشکر از برف بسیار سنگین اخرای زمستونی و دم عیدی که با باریدن خود اعلام کرد که من هنوز هستم و همچنان بهار خود را با برف تجربه کنید
با تشکر از خودم و خودش و محدثه جان و بعد پکیجا فامیلا
راستی عیدتونم مبارک
به قول کلاه قرمزی جان......تفلد عید شما مبارک
یا علی
نفیسه خانوم